مثل یک گندم .زیبا.طلایی و پر رونق
مثل یک مادر.دلسوز.مهربان.فداکار
مثل یک ظبط صوت،شنونده.ظبط کننده.پا کننده!
مثل یک چراغ،اختیار کند خاموش:اختیار کند روشن
مثل یک عروسک،همیشه لبخندی بر لب،مقصر تمام کار های صاحبش
مثل یک نبرد،سخت،متفکر .گاهی آرام و گاهی پرتنش
باشیم
نظرات شما عزیزان: